دیــــــــــگــه مشــکــــــــی نـمــی پــوشــم !                 

وقتی  تو رفتی بازار دلم از رونق افتاد و کاسبی چشمانم کساد شد.، وقتی تو رفتی ، ضرب تمام سکه ها ی حضورت هم  ، در "صفر" ضرب شد و سال های عمرم یکی یکی به حراج رفت!!

کاش می امدی  تا رونق بازار دل ،دوباره از سرگرفته شود.وخنده ات دوباره روزی رسان قلبم باشد ...

کار هر روز من است که باید ببخشم  وهرگز دلگیر نباشم ، حتی اگر نیشتری بر قلبم فرو بردند

آنها هر لحظه مرا ناراحت کنند و دلم را بشکنند ایرادی ندارد چون ورد زبان من این است : عیبی نداره،ماهم خداااایی داریم...

من دیگر به کلاغ ها اعتماد ندارم ،  سراغت را از آنها نه ، بلکه از جغد پیر ویرانه میگیرم.این روزها یک کلاغ چهل کلاغ تو شهرو دانشگاه زیاده....

سراغ عشق را از همان جغدی که برای همه شوم است اما با همان هوهوی شبانه اش  همدم شبهای بی ستاره من است میگیرم...

"جغد" خوب "عاشقی" را میفهمد، برای  همین در ویرانه ها خانه می سازد!

دوست داشتن حرف کمی نیست.آدم خیلی سخت به این حس می رسه که کسی رو دوست داشته باشه و خیلی سخت تر نیز "دوستت دارم" رو به زبون میاره،ولی گاهی بعضیا که این روزا تعدادشونم کم نیست به راحتی ،به سادگی و "به دروغ" <دوستت دارم> های زیادی را نثار "دیگران" میکنند و این واقعه ی بسیار دردناکی ست که نمی شود بسادگی از آن گذشت. این پاک ترین احساس بشر ،این روزها چقدر حقیرانه و ساده لوحانه بازیچه ی دست شده است